صداش بلند شده بود و رگ گردنش متورم شده بود.با حرص و خشم بهترین اپ های دوستیابی در ایران میزد، از غیرت حرف میزد، غیرتی که هر زنی بهترین اپ های دوستیابی. صدام می لرزید، بغضی تو گلوم نشسته بود که هر آن ممکن بود بشکنه و حقیرم کنه.با همون صدای لرزون گفتم: اگه تو میتونی جلوی خانواده ت بایستی، من نمیتونم.تو آزادی برای خودت هر تصمیمی بگیری ولی من نمیتونم.اگه تو حق انتخاب داری من ندارم.
بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی و گوشه گیری میتونی
اگه تو با بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی و گوشه گیری میتونی کارتو پیش ببری من نمیتونم چون کسی نیست که باورم کنه، چون مهم نیستم نه خودم نه نظرم.
من نمیتونم جلوی خانواده م بایستم و بگم بهترین اپ های دوستیابی راه ندید تو این خونه.تا بهترین برنامه های دوستیابی ایران نتونستم از این به بعدشم نمیتونم.چون تو اون خونه یه اضافی م می فهمی چی میگم.دوتا بهترین برنامه های دوستیابی در ایران دارم که برادری بخوره تو سرشون بهترین اپ های دوستیابی در ایران زندگی منن که مبادا یه بار یه جایی برم.مامان هم قدرت نداره و نمیتونه خیلی طرف منو بگیره.پس انتظار نداشته باش فقط تو جلوی چشمم باشی، اما بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی بدون که فقط... تو چشمام زل زده بود و منتظر بود که حرفمو تموم کنم ولی از بخت بدمون هردو مغرور وخودخواه بودیم تازه من غرورم از اون چند درجه بیشتر بود.
بهترین برنامه های دوستیابی اندروید انتظار تنها هستی زندگیم
بهترین برنامه های دوستیابی اندروید انتظار تنها هستی زندگیم حرفمو تموم نکردم واز ماشین پیاده شدم.خیلی فاصله نگرفته بودم که پیاده شد و بلند پرسید: فقط چی؟ انگار خوشش می اومد خرد شدنمو ببینه.ولی مگه آدم با ابراز خرد میشه؟برای یه لحظه تو زندگیم غرورم رو زیر پام له کردم وبه سمتش برگشتم و گفتم: فقط تو تو قلبمی. مثل بچه ها نیشش باز شد ذوق کرد و من چقدر بهترین برنامه های دوستیابی ایران این چهره ی بهترین اپ های دوستیابی بودم که با خنده مردونه ترم میشد. یه کم بهم نگاه کرد، منم بهش نگاه کردم اما خیلی نتونستم مقاومت کنم با دیدن خنده ی بهترین اپ های دوستیابی در ایران لبخند زدم. یه دستش رو سقف ماشین بود و یه دستش رو به در ماشین تکیه داده بود.باهمون لبخند رو لباش گفت: بیا سوار شو بهترین برنامه های دوستیابی اندروید. وقتی خونه رسیدم، از کفشای جلوی در ساختمون فهمیدم که مهمون داریم واین مهمونا کسی نبودن جز عمو ستار و نرگس خانم.
همه شاد و خوشحال و ذوق زده بودن انگار که اتفاق مهمی رخ داده بود که همه رو باهم شاد کرده بود با کمی بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی و جواب فهمیدم که موضوع به میثاق و ازدواجش مربوط میشه.ای کاش خبر ازدواج شاهرخ رو برام می آوردن تا اینکه انقدر عذاب نکشم. موضوع بحث برام جالب نبود به همین دلیل به اتاقم رفتم و از فرط گرسنگی و بیحالی خوابیدم. ساعت 0 بود که آیفن به صدا دراومد.بهترین برنامه های دوستیابی در ایران مامان در اتاقم رو باز کرد و سراسیمه گفت: پاشو هستی مادر بهترین اپ های دوستیابی در ایران اومده. با شنیدن اسم بهترین اپ های دوستیابی مثل برق از جا پریدم و گفتم: اینجا چیکار می کنه؟ -یه ساعت پیش زنگ زد و گفت میخواد بیاد باهام صحبت کنه، بابات اینا رو فرستادم بیرون تا راحت تر حرف بزنیم، تو هم یه لباس خوب بپوش و بیا پایین. رفتن بهترین برنامه های دوستیابی برای ایفون لباسم رو عوض کردم و یه سروسامونی به موهام دادم و به پذیرایی رفتم. مامان و بهترین برنامه های دوستیابی جهانی مشغول صحبت و تعارفات معمول بودن.
بهترین اپلیکیشن های دوستیابی جهانی با دین من از جاش بلند شد با آغوش باز به سمتم اومد. صورتم رو بوسید و در گوشم گفت: اومدم منت کشی. لبخندی زدم و به نشستن دعوتش کردم.منت کشی؟ بهترین برنامه های دوستیابی در ایران که حسابی نازم رو خریده بود دیگه منت کشی برای چی؟هر چقدر فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید که چرا مادر بهترین برنامه های دوستیابی ایران اینجا اومده؟ وقتی مامان به آشپزخونه رفت تا وسایل پذیرایی رو آماده کنه، اومد کنارم نشست و گفت: تو دختر عاقل و خوبی هستی.من تو رو به اندازه ی بهترین برنامه های دوستیابی ایرانی دوست دارم چون اون دوسِت داره.