ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل سمیه
سمیه
32 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهرداد
مهرداد
48 ساله از اردبیل
تصویر پروفایل یاسر
یاسر
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل آراد
آراد
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل الناز
الناز
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
30 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پریا
پریا
41 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سارا
سارا
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
27 ساله از ورامین
تصویر پروفایل سحر
سحر
28 ساله از کرج

بهترین اپ دوستیابی چیست؟

بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایرانی بی نفس می افتاد و این ها را نمیدید… بی فایده بود، پرستار نبض گردنش را گرفت، بهترین اپ دوستیابی ایران تقلا میکرد

بهترین اپ دوستیابی چیست؟ - دوستیابی


دانلود بهترین اپ دوستیابی

صدای جیغ بهترین اپ دوستیابی ایران کل باغ را برداشت از ته دل جیغ می کشید و بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایرانی را صدا میزد... سرش را روی بهترین اپ دوستیابی مریضش گذاشت، صدایی نمی شنید.

قلب بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایرانی تپش نداشت

به همان اندازه ای که قلب بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایرانی تپش نداشت قلب بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایران به تپش افتاده بود، خودش را در این دنیا نمیدید، نمی شنید فقط نفس می کشید و ای کاش که نمیکشید سرش را پایین تر برد، صدای گریه اش مگر می گذاشت بشنود؟ بالخره بعد از چند لحظه صدایی شنید بی صدا تا اینجا مرگ را با چشمانش دیده بود... دستش که کشیده شد به خودش آمد... تار می دید اما می دید، دو مرد با روپوش سفید جلویش ایستاده بودند و بهترین اپ دوستیابی و آوین بازوهایش را گرفته بودند و می خواستند از بهترین اپلیکیشن دوستیابی اندروید دورش کنند، نمی فهمید چه کاری درست است و چه کاری غلط فقط می دانست که نمیتواند از او فاصله بگیرد تقلاهایش کارساز نبود، جیغ های متوالی اش بی نتیجه بود، گریه و زاری هایش دل بهترین برنامه دوستیابی نی نی سایت و آوین را نلرزاند، شاید هم لرزاند اما مجبور بودند...

بهترین اپلیکیشن دوستیابی خارجی جدا کردند

همین که بهترین اپ دوستیابی ایران را از اون یکی بهترین اپلیکیشن دوستیابی خارجی جدا کردند آن دو پرستار بالی سرش خیمه زدند...

یکی از آن دو پرستار نبض بهترین برنامه دوستیابی اطراف را گرفت و بی آنکه بداند با این حرفش چه آتشی را در دل بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایران به پا می کند رو به دیگری گفت: ایست قلبی، نبض نداره دنیز با شنیدن بهترین اپ دوستیابی سست شد و اما خواست سمت بهترین اپلیکیشن دوستیابی خارجی هجوم ببرد که بهترین برنامه دوستیابی اطراف مانعش شد، به لباس آرام چنگ میزد و گریه می کرد و می نالید: بذار برم پیشش لعنتی، ولم کن... و اما آرام با اینکه خودش هم حال خوبی نداشت مانعش میشد...

آوین بهترین اپ دوستیابی ایران را در آغوش کشید و گفت: آوین آروم باش دنیز، به فکر بچت هم باش... آرام؟ چه واژه ی غریبی بود برای دنیز در این احوال... جیغ کشید و نالید: چجوری آروم باشم وقتی همه ی زندگیم جلوم بی جون افتاده؟ دل آوین داشت برایش آب میشد اما مگر کاری از بهترین اپ دوستیابی برمی آمد؟

اگر بر می آمد حتما براورده میکرد... همان پرستار گردن بهترین اپلیکیشن دوستیابی اندروید را به جلو و سرش را به عقب مایل کرد ؛ چانه اش را بال آورد و به او تنفس مصنوعی داد، نفس برای بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایران نمانده بود، کاش او هم درست مانند بهترین اپلیکیشن دوستیابی ایرانی بی نفس می افتاد و این ها را نمیدید… بی فایده بود، پرستار نبض گردنش را گرفت، بهترین اپ دوستیابی ایران تقلا میکرد که سمتش پر بکشد اما مگر می گذاشتند..

مطالب مشابه