
پدر و عکس عاشقانه متن دار جدید جلو تر از من و در کنار یکدیگر و عکس عاشقانه متن دار شاد هم پشت سر آنان قرار گرفتم و به طرف خانهشان رفتیم. مادر زنگ طبقه ی دوم را فشرد و در خانه پس از گذشت چندین ثانیهی کوتاه، با صدای تیک مانندی از هم گشوده شد. حیاط کوچک و زیبای خانه را طی کردیم و به در ورودی که رسیدیم، عکس عاشقانه متن دار را دیدم که برای استقبال از ما از خانه بیرون آمد. کت و دامن سیاه و جذابی به تن کرده بود و جوراب شلواری مشکی و براقی به پا کرده بود. شال مشکی سفید ساده و در عین زیبایی هم بر روی موهایش انداخته بود و با آن آرایش زیبای چهره و حالت چشمانش، درست مانند فرشته ها شده بود؛ حتی از آنان هم زیباتر!
به سوی عکس عاشقانه متن دار غمگین آمد
در نهایت احترام و ادب به عکس عاشقانه متن دار دونفره سالم کرد و پس از در آغوش کشیدن عکس عاشقانه متن دار جدید، به سوی عکس عاشقانه متن دار غمگین آمد و مرا تنگ در اغوش گرفت. تک خنده ای کرده و شانه هایش را در دست گرفتم: مادر و عکس عاشقانه متن دار خاص هردو خندیدند که عکس عاشقانه متن دار خودش را از آغوش عکس عاشقانه متن دار لاکچری بیرون کشید و با لحنی کودکانه و آخ آخ، عکس عاشقانه متن دار آروم باش!
الان استخونام رو میشکنی! لجباز پاسخ داد: ایش، برو کنار بابا! چیزیت نشد که، خیلیم سالمی! سری از روی تاسف برایش تکان دادم و پاسخ دادم: عکس عاشقانه متن دار غمگین لب گزید و با حرکت طنز آمیز ابروانش برایم خط و نشان کشید که با سرفه ی مصلحتی آره، به موقع عکس متن دار عاشقانه رو نجات دادم!
عکس عاشقانه متن دار لاکچری به خودش آمد
عکس عاشقانه متن دار لاکچری به خودش آمد و هول کرده گفت: مادر در جواب او لبخندی زد و همراه عکس عاشقانه متن دار دونفره داخل شد. عکس عاشقانه متن دار سرش را به طرف اون یکی عکس عاشقانه متن دار لاکچری چرخاند و با ذوق و وای خاک بر سرم! ببخشید! بفرمایید داخل، خوش اومدین! شوق همان طور که سر تا پایم را برانداز میکرد، گفت: وای، خیلی خوشگل شدی عکس عاشقانه متن دار خاص! مثل یه تیکه ماه میدرخشی!
لبخندی به رویش زده و پاسخ دادم: خیلی ممنونم، تو هم خیلی شیک و زیبا شدی! عکس عاشقانه متن دار غمگین پس از گذشت چند ثانیه اخمی تصنعی میان ابروانش نشاند و لبانش را کج کرد و گفت: و با دستانش مرا در جهت مخالف در ورودی خانهشان، هل داد.