ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
40 ساله از مشهد
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
28 ساله از ورامین
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل شیما
شیما
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
28 ساله از مشهد
تصویر پروفایل احسان
احسان
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل میثم
میثم
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل نسترن
نسترن
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریزاد
پریزاد
29 ساله از شیراز
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل بیتا
بیتا
34 ساله از تهران

از چه طریق وارد سایت اغازنو شویم؟

دلم آشوب شد و نگاهشون کردم مراسم چی؟ عمو نگاهم کرد و گفت: است... ما مشکلی نداریم خونه اشون که حاضره فقط میمونه آمادگی شما آغاز نو خیلی عجله داره

از چه طریق وارد سایت اغازنو شویم؟ - اغازنو


سایت اغازنو

خندم میگیره اما با اخم نگاهش میکنم. بلند میشه و از پله ها بالا میره و من فقط نگاهش میکنم. زاپاس من رو ببین! برگشتم و قفل گوشی رو با انگشت باز کردم و شماره نگین رو گرفتم: جونم ؟ صدای جیغ جیغش باعث شد گوشی رو از گوشم فاصله بدم: معلوم هست کدوم گوری رفتی ؟ چرا یه زنگ نمیزنی؟ لب باز میکنم: یه کوچولو گرفتار بودم عزیزم االنم جای جیغ جیغ آماده باش بیام دنبالت... صداش شاد شد و با ذوق گفت: کجا میخوای ببریم عزیزم؟ پوزخندی زدم و گفتم: آپارتمانم، تا دوش بگیری پیشتم. قطع میکنم و بلند میشم. از مسئولیت فرار میکنم، پس بهتره خودم رو آروم کنم... ازدواج با اغازنو چیزی رو قرار نیست تو زندگیم عوض کنه حتی خوش گذرونیام، اما برام بد میشد اگر میفهمید... دلم نمیخواست بدونه! سوشرتم رو میپوشم و استارت میزنم از عمارت خارج میشم... پیش به سوی آزادی! آغاز نو چشم باز میکنم انگار رو هر کدوم از پلک هام یه وزنه ی صد کیلویی گذاشتن اما من پافشاری میکنم و پلکم رو باز میکنم.

روی تخت با همون لباس ها خوابم برده. ساعت دیواری کوچیک اتاق ساعت هفت شب رو نشون میده، خیلی خوابیده بودم گرسنمم بود حسابی. بلند شدم و از تو چمدون لباس برداشتم و لباسام رو عوض کردم... دستی به موهام کشیدم و گوشیم رو از روی عسلی برداشتم قفلش رو باز کردم دریغ از یه خبر حتی خبر به اشتباه ازش... دمپایی روفرشی پوشیدم و گوشیم رو تو جیب شلوار تو خونگیم گذاشتم و پایین رفتم. عمو و اغازنو همسريابي باهم صحبت میکردن آغاز نو ورود هم به حرفاشون گوش میکرد. خبری از اغازنو و آغاز نو نبود نمه اخمی روی پیشونیم نشست. اغازنو همسر با دیدنم گفت: لبخند کمرنگی چاشنی لبام کردم و جلو رفتم بیدار شدی عزیزم. کنارشون نشستم: فکرشم نمیکردم این همه خسته باشم. اختر برام چایی آورد و گفت: خانم ناهارتون رو داغ میکنم. سری تکون میدم و تشکر میکنم.

آغاز نو ورود دستی تو موهای کوتاه و بلوندش که با سفیدی موهاش مخلوط شده بود کشید

آغاز نو ورود دستی تو موهای کوتاه و بلوندش که با سفیدی موهاش مخلوط شده بود کشید، نگاهم به انگشتر عقیقش افتاد... لب باز کرد: عزیزم خیلی خوب شد اومدی. داشتیم راجب مراسم حرف میزدیم. دلم آشوب شد و نگاهشون کردم مراسم چی؟ عمو نگاهم کرد و گفت: است... ما مشکلی نداریم خونه اشون که حاضره فقط میمونه آمادگی شما آغاز نو خیلی عجله داره انگار مدام میگه آخر ماه که کمتر از دو هفته دیگه به عمو نگاه میکنم انگار بابا رو میبینم کاش دهنم باز کنم و بهش بگم جریان رو اما خفه میشم و یه گوشه منتظر میمونم ببینم این داستان آخرش کجاست. آب دهن فرو میدم لب باز میکنم: ماهم آماده ایم.جهاز.. آغاز نو همسریابی وسط حرفم میپره: دیگه این حرف رو نزن اغازنو جان. خودشون جوونن من و عمو هم هستیم تو اونارو بسپار به ما. لب باز میکنم: شما لطف دارید به من. نگران نباشید در حد وسعم میتونم یه کارایی بکنم. عمو زمزمه کرد: حقا که اغازنو محمدی. سری به زیر میندازم. لب باز میکنم: عمو میتونم باهاتون حرف بزنم؟ نگاهش کردم و اون با مهربونی پلکی زد و گفت: حاضر شو بریم یه گشتی بزنیم. بعد نگاهی به آغاز نو همسر کرد و گفت: با اجازه ی شما البته.

آغاز نو همسریابی تک خنده ای کرد 

آغاز نو همسریابی تک خنده ای کرد که باعث شد دندونای خرگوشی بانمکش دیده بشه. بلند شدم و جلو رفتم و خم شدم و گونه ی اغازنو همسريابي رو بوسیدم و گفتم: میدونید چند وقته لبخند نزدید؟ آغاز نو همسر با غم نگاهم کرد و لب باز کرد: فکر نکنم بتونم دیگه لبخند بزنم. عمو جلو اومد وخم شد سر اغازنو همسريابي رو بوسید و لب باز کرد: مگه من مرده باشم. بغض کردم و عقب گرد کردم که به اتاق برم برای آماده شدن. اما اشکام امونم رو برید، چشمام بارید و دل تنگ مردی شد که عجیب به باباش شبیه بود حتی نگاهاش...

مطالب مشابه