ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل پگاه
پگاه
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علی
علی
32 ساله از آمل
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل حسین
حسین
35 ساله از قم
تصویر پروفایل محمد
محمد
32 ساله از قم
تصویر پروفایل مینو
مینو
53 ساله از تهران
تصویر پروفایل پانیذ
پانیذ
41 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
35 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد سجاد
محمد سجاد
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
38 ساله از سبزوار
تصویر پروفایل سایه
سایه
22 ساله از تبریز

آیا موسسه همسریابی نازیار مجوز دارد؟

همه در سکوت خیره اش شدند شادی موسسه همسریابی پیوند مهر بود که دست زد و با ذوق گفت: ایول موسسه همسریابی پیوند مهر عالی بود! موسسه همسریابی آغاز نو بلند شد.

آیا موسسه همسریابی نازیار مجوز دارد؟ - همسریابی نازیار


آدرس موسسه همسریابی نازیار

رنگ میبخشی به تمام موسسه همسریابی پیوند نیک!

بدون موسسه همسریابی نازیار معنای واقعی خود را از دست میداد! سرم را از رویِ شونه اش برداشتم و لبم را نزدیکِ گوشش بردم؛دستم را توی دستش گذاشتم و آرام طوری که فقط خودش بشنود زمزمه کردم باش که با بودنت، رنگ میبخشی به تمام موسسه همسریابی پیوند نیک! واکنشش شد فشرده شدن دستم تویِ دستش! هوای شب کنارِ موسسه همسریابی پیوند نیک سرد بود و آتیشِ وسط ساحل هم کاری از دستش بر نمی آمد!

بریم داخل بچه ها، هوا سرد شد! میلاد بود که این پیشنهاد را داد اما شادی مخالفت کرد: -نه میلاد، بذار موسسه همسریابی آغاز نو یه آهنگ دیگه هم بخونه بعد. میلاد نگاهش کرد و چقدر جنسِ نگاهش زیبا بود! موسسه همسریابی آغاز نو باز گیتار را توی آغوش گرفت و پرسید: -خب زن داداش بفرما چی بخونم! شادی کمی مکث کرد و گفت: -نمیدونم، خودت یه چیزی بخون، فقط قشنگ باشه جوری که با روح و روان آدم بازی کنه!

میلاد خندید و شادی سرش را توی آغوش موسسه همسریابی نازیار پنهان کرد. صدای گیتار بلند شد و من بازوی نوید را محکم تو آغوش گرفتم، سرش را نزدیک تر آورد و زمزمه کرد: -سردته؟ چشمهایم را باز و بسته کردم: -یکم! نوید کمی به دورور نگاه کرد و بلند شد، سمت موسسه همسریابی نازیار که یک پتو دور خودش پیچیده بود رفت و پتو را از تنش باز کرد؛ موسسه همسریابی نازیار کیج شده نگاهش کرد که نوید ریلکس سمت من آمد و دوباره کنارم نشست، پتو را دور تنم پیچید و باز مرا در آغوش کشید.

موسسه همسریابی پیوند مهر عالی بود!

صدای خندهی جمع بلند شد و موسسه همسریابی نازیار به شوخی کفشش را در آورد و تهدید وار نشان نوید داد! نوید خواست حرفی بزند که صدای موسسه همسریابی پیوند مهر بلند شد و همه در سکوت خیره اش شدند شادی موسسه همسریابی پیوند مهر بود که دست زد و با ذوق گفت: ایول موسسه همسریابی پیوند مهر عالی بود! موسسه همسریابی آغاز نو بلند شد. کمی به حالت تعظیم سر خم کرد و گفت: -قابل نداشت، من متعلق به همه هستم، انقدر منو شرمنده نکنید!

باز صدای خنده ی همه بلند شد و میلاد از جا برخواست، پس گردنی آرام نثارش کرد و گفت: -مزه نریز، جمع کن بریم داخل سرده. زود باش، چیکار میکنی تو؟ نهال در حالی که تند تند دکمه ی مانتوی سفید رنگش را میبست گفت: موسسه همسریابی پیوند مهر دم بابا هولم نکن. از اتاق خارج شد و در را بست. با هم از ویلا خارج شدیم و از پله ها پایین رفتیم. دو روزی بود که تو شمال بودیم و میخواستیم برای خرید به بازار برویم.

مطالب مشابه