
آران ناراضی بود و با شنیدن این حرف او، لبخند کمرنگی زد.
رو به آوا مووی لوسیفری گفت
رو به آوا مووی لوسیفری گفت: آراد بهتره اصرار نکنی! فکر میکنم پسر عمو آوا مووی لوسیفر از فامیل خوشش نمیاد! سریال لوسیفر آوامووی چشمهای آبی رنگش را به چهرهی ونوس دوخت و مستقیم نگاهش کرد؛ درحالیکه سرتا پای این دختر مو بلوند را تماشا میکرد، باز هم احساس کرد از این دختر عمویش خوشش نمیآید چرا که او را دختر بی پروایی میدانست که گویی اصلا پایبند نبود! درحالیکه همانند همیشه خونسرد بود دو دستش را درون جیبهای شلوارش فرو کرد و نگاهش را از او گرفت؛ اعتنایی به حرف ونوس نکرد و به سیگار کشیدنش پرداخت.
- فکری که ونوس در مورد او میکرد اصلا برایش اهمیتی نداشت پس بهتر دید چیزی نگوید! به جای آوا مووی لوسیفر آراد لبخندی برای حفظ آبرو زد و پاسخ ونوس را داد: ونوس، عزیزم اینطور که فکر میکنی نیست!
- آران چرا نباید خوشش بیاد تو جمع ما باشه؟!
- سپس با آرنجش ضربه ی کوچکی به سریال لوسیفر آوامووی زد و به او شاره کرد تا چیزی بگوید و این سوتفاهم را برطرف سازد، اما آوا مووی لوسیفرو بدون کوچکترین عکس العملی نگاهش را به نورهای درون استخر دوخته بود و چیزی نمیگفت!
- با دیدن چنین رفتاری از سوی آران، ونوس اخم ظریفی کرد و سرش را با تاسف تکان داد و سپس نفس عمیقی کشید و درحالیکه به سمت درب سالن میرفت آراد را مخاطب قرار داد: آوا مووی لوسیفره شام رو سرو کردن، منتظرتم! همین که ونوس داخل سالن رفت؛ آوا مووی لوسیفر نگاهش را به آراد دوخت و سری با تاسف تکان داد. واقعا چیشد که از این دختر خوشت اومد؟!
روی شانه آوا مووی لوسیفرو گذاشت
آراد با صدای بلندی خندید و دستش را روی شانه آوا مووی لوسیفرو گذاشت. اون خوشگل و باهوشه، مهمتر از همه، باعث غرورم میشه! آران ابروهایش را بالا برد. باعث غرور؟! یعنی چی؟ ببینم آوا مووی لوسیفری قصدت با این دختر ازدواجه؟ آوا مووی لوسیفره به سرعت پاسخ داد: میدونی که من به این چیزها فکر نمیکنم سریال لوسیفر آوامووی! تو که میدونی من مرد ازدواج نیستم! اما عمو و بابا از این رسمها که عقد پسرعمو و دخترعمو رو تو آسمون بستن از بچگی به خوردمون دادن یادت که هست! آران اخم ظریفی کرد و یک قدم به سمت برادرش برداشت. آره، من نبودم که بخوان کسی رو به من بچسبونن! اما آوا مووی لوسیفرو به نظر میاد تو با این دختر خیلی صمیمی هستی اگر اون فکری در مورد ازدواج داشته باشه چی؟!
سریال لوسیفر آوامووی پوفی کرد و نفسش را در هوا فرستاد و لبخندی زد. ونوس همچین دختری نیست! بعدشم من میگم الان به این چیزها فکر نمیکنم شاید بعدا که از مجردی خسته شدم ازدواج کنم! در اون صورت فکر میکنم باید با ونوس ازدواج کنم چون به هر حال این خواسته خانوادههاست و این که دوسشم دارم! آوا مووی لوسیفر نگاه معناداری به برادرش انداخت، فکرهای او را به هیچ وجه قبول نداشت! یعنی آن دختر باید صبر میکرد تا زمانی که آوا مووی لوسیفری از مجردی کاملا خسته شود؟! که البته معلوم نیست کی بخواهد خسته شود؟!