
سایت هلو ملیکا جارو برقی رو خاموش کردم به اطراف سایت هلو حضرات نگاه کردم. دستی به پیشونیم کشیدم، فکر نکنم جایی مونده باشه. جارو رو جمع کردم و از فرصت نبودش استفاده کردم گرد گیری کردم، هنوز وقت نشده کامل باهاش راجب دیشب حرف بزنم، راجب دستگلی که به آب دادم حرف بزنم. ازم خواسته بود سایت هلو درست نکنم تا جایی میره از اونطرفم با سایت هلو برمیگرده.
ساعت نزدیک سه ظهر بود که کلید انداخت و در باز شد شیشه پاک کن رو به آیینه زدم درحال پاک کردن بودم وارد خونه شد با دو تا کیسه، یکی سایت هلو و یکی خوراکی، کیسه هارو به آشپزخونه برد، کلا عادت به سالم کردن به هم رو نداشتیم انگار، برگشت و دکمه های پیرهنش رو باز کرد، به سایت هلو حسابداری نگاه کرد: نکن، زنگ میزنم یکی بیاد تمیز کنه. کارم رو که تموم کردم به طرفش رفتم که شیشه پاکن رو سرجاش بزارم لب باز کردم: بیرون نرم کارم نکنم، دیوونه میشم دیگه. شکر زیرپوش داشت پیرهنش رو در اورد، اما این باعث نشد که زیر چشمی نگاهش کنم، در کابینت رو باز کردم و شیشه پاکن رو توش جا دادم. خوراکی هارم شروع کردم به جا به جاکردن. اروم لب باز کرد: جایی میخوای بری بگو میبرمت امروز سایت هلو شیراز ندارم. نگاهش کردم به طرف اتاق میرفت لب باز کردم: نه ممنون.
میز سایت هلو پنل کاربری رو کم کم چیدم
میز سایت هلو پنل کاربری رو کم کم چیدم کوبیده و جوجه، بامخلفات. میز که تکمیل شد سایت هلو و تو دیس چیدم و برنج رو تو بشقاب ها ریختم صداش زدم: سایت هلو ملیکا بیاین سر میز. سایت هلو پنل کاربری. از اتاق در حالی که سرش تو گوشی بود بیرون اومد. به طرف میز سایت هلو پنل کاربری خوری قدم برداشت. صندلی رو عقب کشید و نشست با همون زیر پوش سفید جذبش رو به روم، انصافا چشم پوشی ازش سخت بود، هیکلش رو فرم بود حسابی. هنوزم سرش تو گوشی بود برای این که حواسم رو پرت کنم گوشی رو از هت سر بلند کرد و با دست های خشک شده تو هوا گفت دستش کشیدم با: چیه؟ خندم گرفتبا لبخندگفتم: ناهارت سردشد، بخور صبحانه درست و حسابی ام نخوردی. گوشه لبش کج شد و نگاهم کرد، شروع به خوردن کرد. یکم که گذشت دلم رو زدم به دریا در حالی که سرم پایین بود گفتم: چه جور بودم؟ زیر چشمی دیدم سرش رو بلندکرد و نگاهم کرد دهنش رو خالی کرد یه قاشق ماست خورد اروم گفت: یعنی چی؟
یعنی چطوری میشم سایت هلو موقت؟
هول کردم و گفتم: همین دیگه، یعنی چطوری میشم سایت هلو موقت؟ اهسته با صدای بم گفت: صورتت رفت تو بشقاب ببینمت. خجالت زده سر بلندکردم لبش کج شد و گفت: لپات قرمزه چقدر... هنوز که نگفتم چه جوری بودی؟ سرم رو بالا پایین کردم قاشقم رو تو هوا آهسته تکون دادم و گفتم: سایت هلو ملیکا واقعا شرمنده ام... چیزی نگفت و به نگاهش ادامه داد. معذب لب باز کردم: خیلی فاجعه به بار اوردم اره؟ تک خنده جذابی کرد اروم گفت: سايت هلو رو بده. گوشیش رو از کنار دستم برداشتم و گرفتم جلوش. ازم گرفتش رمزش رو با سایت هلو شیراز باز کرد و یکم با سایت هلو موقت کار کرد و سايت هلو رو به طرفم گرفت، حرکاتش رو زیر نظر داشتم.