
با لحن گرفته ای گفتم: حرفاتونو شنیدم نگاهش یه لحظه روم ثابت موند... سرشو تکون داد و گفت: آغازنو همسریابی خب؟ با گیجی شونه هامو بال انداختم... چه معنی میداد حرفاتون؟ نیشخند زد... آغازنو همسريابي چرا میپرسی؟مگه نمیگی سایت همسریابی آغازنو پنل شنیدی؟ نگاهمو به نقطه ای که خودمم نمیدونستم کجاست دوختم، بهش بی اعتماد نبودم ولی از کانال همسریابی آغاز نو علاقم بهش روش حساس بودم...
میخوام سایت همسریابی آغازنو پنل واسم توضیح بدی
من چیزی نفهمیدم، میخوام سایت همسریابی آغازنو پنل واسم توضیح بدی... سمتم برگشت، عصبی بود، اما خشمشو توی یه لحظه کنترل کرد و آروم گفت: آغازنو همسريابي اگه چیز مهمی بود قبل از اینا بهت میگفتم بازم رو دنده ی نگفتن افتاده بود و اصرار کردنم نتیجه ای جز جر و بحث و اعصاب خوردی نداشت پس ترجیح دادم حداقل فعلا راجب این موضوع حرفی نزنم...
برای درست کردن شام سمت آشپزخونه رفتم، چند دقیقه ای میشد که مشغول بودم که صدای آغازنو همسریابی شنیدم، داشت صدام میزد سمتش برگشتم، بیرون از آشپزخونه ایستاده بود و کتشو روی دستش انداخته بود... بشقابی که دستم بودو روی میزگذاشتم و سمتش رفتم... جلوش ایستادم و آروم گفتم: جونم، کجا میخوای بری؟ نگاهشو ازم گرفت و با حالت کلافه ای مثل کل طول امروز گفت: آغازنو همسريابي جایی کار دارم، زود میام...
دستمو آغازنو همسريابي آغاز نو کتش گذاشتم
من که دل خوشی از کار داشتناش نداشتم دستمو آغازنو همسريابي آغاز نو کتش گذاشتم، نمیدونستم باید چی بگم که اوضاع رو بدتر نکنه... سکوت کردم و با نگرانی بهش چشم دوختم که لبخند محوی زد و پیشونیمو بوسید آغازنو همسریابی نگران نباش، میرم پیش سپهر، کارش دارم... خوشحال از اینکه ذهنمو خونده بود لبخند زدم و دستمو برداشتم... مواظب سایت همسریابی آغازنو پنل باش پس نیم ساعتی از رفتن آغازنو همسریابی میگذشت که صدای زنگ گوشیم توی خونه پیچید... نمیدونستم کجا گذاشتمش، کلی دنبالش گشتم تا بالخره پیداش کردم، نگاهی به صفحش انداختم و تا خواستم دکمه ی اتصالو بزنم تماس قطع شد کانال همسریابی آغاز نو کاناپه نشستم و شماره ی مامانو گرفتم هنوز یه بوقم کامل نشده بود که صدای خستش توی تلفن پیچید مامان سلام خوبی، چرا جواب نمیدی؟ لبخند زدم، عادت داشتم به رگبار سوالش سلام مامان جونم، خوبم تو خوبی؟گوشیم دم دستم نبود... بدون مکث جواب داد: مامان خوبم، پیش آغازنو همسريابي؟ آره، شما چی، رفتین خونه؟