![آدرس زن متعه آدرس زن متعه](posts/2021/10/24/nqtwmj1x4za0etzjnk7bcvlrbd3yxumichfvaopg.jpg)
با دهن پر غذا خوردناش الهی آنا به فدات. اون موقع هایی که منتظر جواب دادنام میشد و دست به سینه و سرشو کج میکرد. دست از دید زدن خونه بر داشتم رفتم سمت راهروی اتاقا.چشمم افتادبه در اتاق ازدواج موقت ته راهرو قلبم گرفت ساکمو گذاشتم همونجا و با قدم های آروم جلو میرفتم. و چشمام اشکی میشد.دستمو سمت در گرفتمو قدما هربار اهسته تر میشد.و بغض آ....آ. ... آری... اشک چشمو با خودش برد آری گیان. ....من از تنهایی میترسم کجایی. آری جونم.... در اتاقو باز کردمو خودمو رسوندم به تخت و خودم و انداختم رو تخت و اونقدر زجه زدمو گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد....
یک ماه و دو هفته بعد.... راوی آنادو هفته بعد از برگشتش به ایران هیچ تماسی از ماهیت متعه زن نداشت. از احسان خواست که یه آپارتمان نقلی واسش پیدا کنه چون تو اون خونه نمیتونست با خاطرات زن متعه زندگی کنه. و از اون روز به بعد دیگه حتی شرکت هم نرفت. از متعه يا صيغه و خاطراتش کم کم داشت فرار میکرد. از تمام سهمی که ازدواج موقت به نامش کرده بود یه موسسه ویالن راه انداختو خودشو اونجا سرگرم به کار کرد گه گاهی احسان و آذین به دیدنش میرفتن.
از ماهیت متعه زن و چیزایی که ازدواج موقت رو یادش مینداخت فرار میکرد.
خانواده زن متعه هم از ماجرا باخبر شدن. و بعد از اون به آنا بیشتر توجه میکردن اما این آنا بود که دیگه از ماهیت متعه زن و چیزایی که ازدواج موقت رو یادش مینداخت فرار میکرد. گوشه گیر زن متعه شده بود. متعه يا صيغه گه گداری با احسان تماس میگرفت و حتی یه بارم از آنا خبری نگرفته بود. آنا از احسان قول گرفته بود تا وقتی متعه يا صيغه اونجاست و سراغی از آنا نمیگیره. احسان هیچی نگه. دلگیری آنا از بی توجه های زن متعه بود....
آنا آذین اه آنا بزار یه بار امتحان کنم ایندفعه دفعه ی پیش نیست. آذین جان الان احسان میاد اگه غذابسوزه میشیم سوژه خندشااااا. احسان همیشه عاشق دست پخت من بوده عزیزم و نگاهی بهم انداخت از اونایی که کم میاری اما دنبال توجیحی. چشمای آذین کپی شده ایی از چشمای ماهیت متعه زن بودن. هیچ وقت نمیتونستم اون چشمارو فراموش کنم. چشمایی که مال عشقم بودن عشقی که الان نبود. آذین که بود حس میکردم زن متعه پیشمه.
عشق ماهیت متعه زن منو با خودمم درگیر کرد
عشق ماهیت متعه زن منو با خودمم درگیر کرد باعث شد بسوزم باعث شد عقل و قلبم باهام نسازن و آنایی رو بسازن که خودشم از خودش متنفره. هعیییی عزیز لعنتیم من از تویی که هنوز عاشقتم دلگیرم باشه بابا هر کاری میخوای بکنی بکن.من کاری ندارم احسان بیاد اعتراض کنه هر دوتونو میندازم بیرون. باشه بابا جوش نیاررررر عزیزم.