ساعت یک شب بود. دیگه بچه ها تا الان باید فهمیده باشن که گروه دوستیابی واتساپ اصفهان نرفتم یزد صد در صد گروه دوستیابی واتساپ باید بهشون گفته باشه. اصلا دلم نمیخواد گوشیم و روشن کنم. ای کاش سریع تر همه چی درست بشه. واقعا نمیکشم حس میکنم کم آوردم، اونم به معنای واقعی غلطی زدم روی تخت و بعدش دیدم که خوابم نمیبره، بلند شدم و رفتم نشستم کنار پنجره که یهو یاد خاطرمون افتادم و خندیدم فلشبک با دوتا لیوان قهوه نشستم کنار گروه دوستیابی واتساپ شیراز و گفتم: مرسی که این وقت شب، گروه دوستیابی واتساپ مشهد و از خواب نازم پروندی بعد یکی از لیوانا رو دادم دستش که گفت: اتفاقا این وقت شب واسه ی دیدن ستاره ها خیلی خوبه با حرص مشتی زدم به بازوش و گفتم: مگه اومدیم کویر دیوونه؟
گروه دوستیابی واتساپ شیراز خندید
خیلی خیلی خل و چلی گروه دوستیابی واتساپ شیراز خندید و با خنده گفت: اتفاقا یه روز هم میخوایم دوتایی، باهم، بزنیم توی دل کویرو دو روز بمونیم روزا بخوابیم، شبا هم بیدار باشیم و ستاره ها رو نگاه کنیم خندیدم و با خنده گفتم: مگه گروه دوستیابی واتساپ اصفهان جغدم؟ میشه بگی کجای من شبیه جغد؟ عه مگه فقط جغدا شبا بیدارن؟ یکم از قهوه رو برای اینکه خوابم بپره خوردم و بعد رو به گروه دوستیابی واتساپ کرمان گفتم: شما حیوون دیگه ای هم مگه سراغ دارید جناب؟ البته گروه دوستیابی واتساپ مشهد یکی میشناسم گروه دوستیابی واتساپ گفت: تو اول بگو کیه، تا بعد گروه دوستیابی واتساپ قزوین بگم. با خنده گفتم: گروه دوستیابی واتساپ روشنفکر موجودی ناشناخته از سیاره ی ایران که معلوم نیست چطوری میتونه بیست و چهار ساعته بیدار باشه بازم بگم یا بسته؟ گروه دوستیابی واتساپ تهران پوکر نگاهم کرد و گفت: نه خیر فهمیدم مرسی بعدش یهو صورتش و شیطانی کرد و با لبخند خبیثانه ای گفت: مثلا خون آشام ها شبا بیدار میمونن تا بیان آدمارو بخورن یو ها ها ها قیافم و مچاله کردم و سرم و بردم عقب و گفتم: گروه دوستیابی واتساپ شیراز چرا اینطوری میکنی؟ بعدشم گروه دوستیابی واتساپ قم از این چیزا نمیترسم جانم، برو عمتو مسخره کن و بترسون بعدشم یه زبونی براش درآوردم.
گروه دوستیابی واتساپ کرمان انگار از یه چیزی ترسیده باشه
تو حال خودم بودم که یهو گروه دوستیابی واتساپ کرمان انگار از یه چیزی ترسیده باشه گفت: ترلان؛ ترلان، پشت سرت... با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چیه؟ میخوای اسکل کنی؟ گروه دوستیابی واتساپ تهران بلند شد و گفت: ترلان، باور کن پشت سرت یه چیزیه اصلا تکون نخور دروغ بود اگه بگم ترسم نگرفت با حالت زاری گفتم: گروه دوستیابی واتساپ، چی پشت سرمه؟ میکشمت اگه بخوای اذیتم کنی گروه دوستیابی واتساپ تهران رفت پشت سرم تا ببینه چیه. تو حال خودم بودم که یهو بلند گفت پخ و دستش و همزمان زد روی شونم جیغی کشیدم و سه متر پریدم هوا که دیدم گروه دوستیابی واتساپ قزوین از خنده داره خود زنی میکنه با حرص لبام و توی هم جمع کردم. گروه دوستیابی واتساپ کرمان با خنده گفت: وای ، نگا قیافش وای ای دلممممم که نمیترسی نه؟