ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد
محمد
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل ماه رو
ماه رو
26 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نگین
نگین
33 ساله از شیراز
تصویر پروفایل معصومه
معصومه
26 ساله از مشهد
تصویر پروفایل اکرم
اکرم
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل رویا
رویا
39 ساله از شیراز
تصویر پروفایل امیر
امیر
49 ساله از شهرکرد
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
27 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل زینب
زینب
37 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل بهار
بهار
41 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
39 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مصطفی
مصطفی
41 ساله از کرج

آدرس سایت همسریابی فوری

یادمه یکی از اون شبها که داشتم یک موضوعی رو براش با ذوق تعریف میکردم یه دفعه سایت همسریابی فوری گفت: و من برای بار چندم ساکت میشدم

آدرس سایت همسریابی فوری - همسریابی


سایت همسریابی فوری در ایران

 برای چال لپش که معشوقش را در خود غرق میکرد، برای اخمهایش که با خندیدن کسی عوض نمیکنم، برای غیرتی شدنهایش که بزرگترین عاشقانه دنیاست، برای سایت همسریابی فوری با عکس که دلچسب ترین حلقه ی دنیاست.

سایت همسریابی فوری ایران رو با صدای او بیدار شدن

حتی دلم برای قهرهای کوچکمون، شب بخیرهای هر شبمون، سایت همسریابی فوری ایران رو با صدای او بیدار شدن. برای همه و همه تنگ شده حتی شبهایی که با آرامش کنارش میخوابیدم و تا خود سایت همسریابی ایرانی با هم حرف میزدیم. یادمه یکی از اون شبها که داشتم یک موضوعی رو براش با ذوق تعریف میکردم یه دفعه سایت همسریابی فوری گفت: و من برای بار چندم ساکت میشدم و غرق در سایت همسریابی فوری با عکس نگاه میکردم.

شما میدونی سایت همسریابی فوری ایران چقدر قشنگه...؟

آخ که حواسم به صدات حالا اینها رو ولش کن، شما میدونی سایت همسریابی فوری ایران چقدر قشنگه...؟ بود و حرفهات رو نشنیدم سایت همسریابی فوری. من غرق شادی بودم. شادی که حواسم نبود برای همیشه ماندنی نیست.

یادم رفته بود وقتی زیادی شادم ممکن بعدش یه غم در راه باشه. من همه ی اینها رو فراموش کرده بودم و فقط به بودن در کنار سایت همسریابی فوری فکر میکردم. یاد اون شبی کردم که زیر سایت همسریابی فوری با عکس در حال قدم زدن بودیم و او زیر گوشم میگفت: زیر سایت همسریابی فوری نفسات رو دوست دارم و من ذوق حرف زدنش رو میکردم. نمی دونستم از کجا میاد.حواسم نبود.

کاش می شد زمان رو نگه دارم و تصمیم بگیرم.بازهم ساکت شدم. یه جوری نگاهش میکردم که انگار پلک هم نمی زدم.من واقعا اونو دوست دارم.میخوام باهاش زندگی کنم.

مطالب مشابه