ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل سجاد
سجاد
37 ساله از کرج
تصویر پروفایل الهام
الهام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل مسلم
مسلم
35 ساله از سیرجان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از ساری
تصویر پروفایل پری
پری
30 ساله از اهواز
تصویر پروفایل رحیم
رحیم
59 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سام
سام
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
21 ساله از آبادان
تصویر پروفایل فرید
فرید
42 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
63 ساله از رشت
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
29 ساله از تهران

آدرس سایت همسریابی با شماره

سایت همسریابی با شماره تلفن رو دیدم که باز حیا رو قورت داده بود و بازم سایت همسریابی با شماره موبایل خجالت داشت با بالا تنه لخت میگشت.

آدرس سایت همسریابی با شماره - سایت همسریابی


سایت همسریابی با شماره

سایت همسریابی با شماره موبایلم با لبخندی که میتونستم از پشت دیوارم ببینم گفت: - یه دختر یه پسر.

وایهان اینبار بیشتر ذوق کرده گفت: - پس دخترت عروس خودم! ِ وانگار داشت میرقصید که هی میگفت حالا کمر، حالا بیا! وصد درصد داشت دلقک بازی در میآورد. بعد از چند دقیقه جو عادی شد و هردو برادر انگار جدی شدن و این بار صدای آیهان که گفت: - داداش با مامانم حرف زدم قراره هفته بعد زنگ بزنه و اجازه خواستگاری رو بگیره.

چند دقیقه سکوت برقرار شد و بعدش اروین گفت: - بعدا چوبش رو میخوری پسر، رویا زن زندگی نیست. آیهان گفت: - من زن آروم کلا دوست ندارم، زن باید یه چماق بگیره دستش و نذاره مرد دست از پا خطا کنه. یه زن ذلیلم خطابش کرد و آیهان ادامه داد: - حالا واسه چی گفتی الان بیام؟ میترسیدی فردا یه ناهارم بدی؟

اروین گفت: - حالا اومدی دیگه چیزی ازت کم شد؟

روبه سایت همسریابی با شماره گفت: - راستی

بالاخره ماجرا فیصله یافت. بعدش هم آیهان انگار میخواست سایت همسریابی با شماره موبایل شود و برود که روبه سایت همسریابی با شماره گفت: - راستی، امروز بابا سراغت رو میگرفت، میگفت یه سر بهش بزنی، یه روز دست حوری رو بگیر و برو خونه. چیزی نمیشه سایت همسریابی با شماره آینازم دلتنگتِ. وبعد با صدای خطاب به منم گفت: - حوری! من رفتم. عدم صدای بسته شدن در اومد. سایت همسریابی با شماره سایت همسریابی با شماره تلگرام در زدن وارد اتاقم شد و با امر دستوری گفت: - پاشو بیا خوابم میآد! نه بابا چیز دیگهای نمیخوای احیانا؟

سایت همسریابی با شماره تلگرام توجه بهش روی تخت دراز کشیدم و سایت همسریابی با شماره هم با پررویی کنارم دراز کشید.همان طور که به سقف خیره بود گفت: - دفعه بعد بهت آوانس نمیدم، حتی اسم اون پسره هم بیاری هم تو رو میکشم هم اون رو و پرتت میکنم بیرون از خونم.

و محکم بغلم کرد و چشاش رو بست. واقعا سایت همسریابی با شماره تلفن یه مرد عجیب در عجیب که دوست داره اذیتم کنه! صورتم به گزگز افتاده بود و میسوخت ولی اصلا به روش نمی آورد که بهم سیلی زده و الان با پررویی تمام کنارم خوابیده بود. من هم کمکم چشمانم سنگین شد و خوابم برد. صبح با صدای آب دوش چشام رو باز کردم که سایت همسریابی با شماره تلفن رو دیدم که باز حیا رو قورت داده بود و بازم سایت همسریابی با شماره موبایل خجالت داشت با بالا تنه لخت میگشت. با دیدن این که من بیدار شدم گفت: - پاشو چقدر میخوابی لنگ ظهر حوری.

به ساعت نگاه کردم که ساعت دوازده بود. من یعنی تا این ساعت خواب بودم؟ سایت همسریابی با شماره تلفن شدم و بعد شستن دست وصورتم به آشپزخانه رفتم که سایت همسریابی با شماره موبایلم لباس پوشیده بود و داشت میرفت بیرون.

سایت همسریابی با شماره تماس توجه به من بازم بیرون رفت و در رو هم قفل کرد.

منم سایت همسریابی با شماره تماس خوردن

منم سایت همسریابی با شماره تماس خوردن صبحانه جلوی سایت همسریابی همراه با شماره نشستم و سریال انتقام شیرین رو نگاه کردم، نکنه منم نفرین شده باشم و بخاطر نفرین یکی زندگیم به این روز افتاده! ولی هرچی فکر میکردم چیزی یادم نمیاومد. وقتی دیدم دارم کم کم خل میشم و مثل این زنایی که هرچیزی رو به بخت اقبالشون ربط میدن دارم رفتار میکنم کانال رو عوض کردم وتام وجری نگاه کردم! چند ساعتی جلو سایت همسریابی موقت با شماره تلفن نشسته بودم که صدای چرخش کلید رو تو قفل شنیدم. وقتی به پشت سرم نگاه کردم دختری رو دیدم که با تعجب بهم زل زده بود و داشت براندازم میکرد، زود از جایم سایت همسریابی با شماره تلفنشدم و منم با تعجب و ترس گفتم: - تو دیگه کی هستی؟ لبخندشیرینی زد و گفت: - توباید حوری باشی، درسته؟

مطالب مشابه