![لینک سایت شیدا لینک سایت شیدا](posts/2022/01/19/r4wneywvro7yjfk5tupn1czgl8qbumshsob2t6e3.jpg)
خاله بلند شد و گفت: من میرم میخوابم. فکر کنم امشب و باید از سایت شیدا لباس قرض بگیری چشمام چهار تا شد من از این ببو گلابی لباس قرض بگیرم؟ عمرا گفتم: خاله، چرا؟ این از عذاب جهنمم بدتره خاله چشمکی زد و گفت: حالا نگاهی به جای خالی صفحه ورود به پنل - سایت همسریابی شیدایی که رفته بود دستشویی انداختم. آخه چیکارت نکنه، الان چه وقت دستشویی رفتن بود؟
خاله رفت توی اتاق که سایت همسریابی شیدایی - 914 هزار نفر آماده ازدواج دائم و موقت
خاله رفت توی اتاق که سایت همسریابی شیدایی - 914 هزار نفر آماده ازدواج دائم و موقت بعد پنج دقیقه تشریف مبارکشو آورد و گفت: خب چیشد؟ با حرص نگاهش کردم و گفتم: آقای محترم چیشد نداره؟ مادرتون امر به جا آوردند، که من باید لباسای تویه... پوفی کشیدم و با حرص گفتم: آخه چرا؟ سایت شیدا خندید و گفت: فعلا که مجبوری زیر لب مرضی بهش گفتم و همراهش رفتم توی اتاقش. البته باید ارغوانم فحش داد که کلید اتاقی که من داخلش بودم رو حواسش نبوده و همراه خودش برده خونش. چرا واقعا؟ چرا؟
ورود به سایت همسریابی موقت و دائم شیدایی و با حرص نگاه کردم
ورود به سایت همسریابی موقت و دائم شیدایی و با حرص نگاه کردم که گفت: الان فکر کردی مثلا من راضیم که تو لباس منو بپوشی؟ دهنم عین باز و بسته میشد که گفت: یادم باشه لباسی که پوشیدی و بعد بندازم دور دیگه به دردم نمیخوره قشنگ احساس میکردم داره از گوشام دود میزنه بیرون با حرص پامو کوبیدم به زمین که ارسلان ادامو درآورد، بالشت و برداشتم و با بالشت میکوبیدم ارسلانم فقط میخندید چرا این بشر انقد روی مخه؟ خسته شدم و وایسادم و موهامو درست کردم که یهو یه بالشت خورد به سرم که باعث شد بخورم زمین، جیغ خفیفی زدم که صدای قهقهه ی صفحه ورود به پنل - سایت همسریابی شیدایی و شنیدم خاک توسرت ارسلان سایت شیدا فقط میخندید و همونطور که با خنده میرفت سمت در بالکن گفت: من میرم توی بالکن لباستو عوض کن بیا زیر با حرص گفتم: برو بمیر سایت شیدا رفت توی بالکن. با حرص پاشدم و پامو کوبیدم به زمین و دوسه تا فحش به سایت همسریابی شیدایی - 914 هزار نفر آماده ازدواج دائم و موقت و ارغوان دادم آخه من الان از لباسای این اسکل چی بپوشم ؟ چشمم خورد به لباس سفید دکمه دارش، اوم، این خوبه پوشیدمش و خودم توی آینه نگاه کردم، راحت بودم داخلش قشنگ فیت تنم بود ای جونم، نفس کی بودم من؟
رفتم توی بالکن و صفحه ورود به پنل - سایت همسریابی شیدایی و دیدم که داره نگا ِه آسمون میکنه. نشستم روی صندلی و گفتم: هوی چسونه اولش توجهی نکرد دوباره صداش زدم و دستمو براش تکون دادم که برگشت سمتم و گفت: نمیذاری پنج دقیقه آرامش داشته باشم، نه؟ اداشو درآوردم و گفتم: مرض بابا تو خودت آرامش میگیری من فقط آرامش تزریق میکنم.