![لینک سایت دوستیابی راحت لینک سایت دوستیابی راحت](posts/2022/02/20/q4ahspolok8aicyswim3jbewrvkd675bpfzyutjz.jpg)
سوییچ ماشین و از روی اپن برداشتم و سریع تا خونه ی سایت دوستیابی راحت اینا روندم. ماشین و پارک کردم و پیاده شدم و زنگ درشون و زدم که سایت دوستیابی راحت گفت: بیا بالا. در با صدای تیک کوچیکی باز شد. رفتم داخل ساختمون و تند تند از پله ها رفتم بالا و همین تا رسیدم دم در خونش سریع در و باز کرد و گفت: سلام سایت دوستیابی راحت اصفهان خوبی؟
سایت دوستیابی راحتی حدیث کجاست ؟
سایت دوستیابی راحتی حدیث کجاست ؟ سایت دوستیابی راحت اخمی کرد و گفت: با پانیذ و رومینا و عسل رفته بیرون. چطور؟ بیا داخل. رفتم داخل و دیدم هیچکس نیست. با تعجب گفتم: پس یعنی ترلان الان خونس؟ ارسلان خندید و گفت: دیوونه شدی ؟ ترلان پریروز پرواز داشت رفت یزد برگشتم سمتش و گفتم: این و میدونم سایت دوستیابی راحته ولی پروازش کنسل شد خودم پریروز دیدمش باهاش حرف زدم ولی رفت یعنی اصلا نیومد پیش شما؟ ارسلان با تعجب گفت: ترلان پروازش کنسل شد؟ نمیدونم به بزار بهش زنگ بزنم. پوفی کشیدم و باشه ای گفتم.
پس اگه نیومده خونه ی سایت دوستیابی راحتی دیگه کجارو داره که بره؟
پس اگه نیومده خونه ی سایت دوستیابی راحتی دیگه کجارو داره که بره؟ نکنه رفته باشه هتل؟ نگاهی به سایت دوستیابی راحت کردم که گوشی و گذاشت کنار و اخمی کرد و گفت: جواب نمیده اصلا بلند شدم که گفت: کجا میخوای بری؟ گفتم: صد در صد باید رفته باشه هتلی جایی... سایت دوستیابی راحت دستش و گذاشت روی شونم و گفت: شاید نیاز داره تنها باشه سایت دوستیابی راحت اصفهان. با ناراحتی نفسم و با آه دادم بیرون و گفتم: ای کاش هیچوقت همچین غلطی نمیکردم سایت دوستیابی راحت هیچی نگفت و سری تکون داد. با حالت زاری به پانیذ نگاه کردم، دستش و گذاشته بود زیر چونش و اونم مثل من داشت نقشه ی عسل و میریخت عسل: بچه ها راستی چه رنگی بزنیم بادکنکارو؟ وای چقدر کار ریخته روی سرم میگم تالار بگیرم... من و رومینا همزمان گفتیم: تالار؟ گفتم: خل شدی عسل؟ تالار آخه برای چیه؟ یه تولده با...چند نفریم رومینا؟ رومینا لباش و توهم جمع کرد و متفکر گفت: حدود ۲۰نفر ۲۵نفری میشیم دیگه عسل با تعجب گفت: فقط ۲۵نفر؟ بقیه رو حساب کردی؟ پانیذ با بی حالی گفت: به داری سخت میگیری همونطور که گوشیم و برداشتم اوهومی گفتم که دیدم پیام اومده واتساپ برام از طرف سایت دوستیابی راحت. بازش کردم که نوشته بود: حدیث الان ممد پیشمه.ومده بود گفت که ترلان پروازش کنسل شد بعد ممد که رفت دنبالش، با هم بحث کردن یکم بعد ترلان رفت یعنی ترلان اصلا نرفته یزد من و سایت دوستیابی راحت اصفهان هرچی زنگ میزنیم جواب نمیده ببین تو زنگ بزنی جواب میده. با تعجب گوشی و نگاه کردم و سریع بلند شدم و گفتم: دخترا من میرم یه زنگ بزنم الان میام.