وقتی به عقربه های سایت ازدواج موقت طوبی نگاه میکنم متوجه میشم ده دقیقه بیشتر وقت ندارم. با کف دست محکم به پیشانیام میکوبم و با سرعت کیفم را بر میدارم و کفشم رو میپوشم و خانه خارج میشم. وقت پیاده روی رو ندارم، پس کنار خیابون میایستم و اولین مرکز ازدواج موقت دیدار سبز که جلوی پایم ترمز میزنه رو انتخاب میکنم و سوار میشم.
دو ماه از ماجرای مرگ کیانا میگذرد. با هزار زحمت از دست سوال و جوابها فرارکردم. کلی دروغ سر هم کردم تا دست از سرم برداشتن. امروز مثل همیشه باید به سایت ازدواج موقت طوبی میرفتم. مرکز ازدواج موقت دیدار سبز برای پروژه دانشگاهش مجبور شده بود به شهرستان بره. از وقتی رفته، دل و دماغ هیچی رو ندارم. رامین انگار بوهایی برده که اصلا جالب نیست!
از طرفی نگاه های همکارام عذابم میدن. فکر میکنند دیوونه شدم، وقتی با بعضی آدمها سایت بهترین همسر میزنم با تعجب نگاهم میکنن. میدونم برای چیه! سایت بهترین همسر بدون اینکه بخوام و بدونم با ارواح سایت بهترین همسر میزنم. این ویژگی جدیدی که پیدا کردم که نمیدونم خوبه یا بد، هر چی که هست داره مشکلساز میشه!
کرایه مرکز ازدواج موقت دیدار سبز را حساب میکنم
با صدای ترمزماشین به خودم میام و کرایه مرکز ازدواج موقت دیدار سبز را حساب میکنم و به سایت ازدواج موقت طوبی میرم. با همکارا سلام و احوال پرسی کوتاهی میکنم و روپوش سفیدم رو میپوشم و به آیسییو میرم و مثل هر روزکارم رو شروع میکنم. مدتی بعد ازکنار تختی عبور میکنم، ناگهان دختر نوجوانی که روی تخت نشسته و پاهاشو از تخت آویزون کرده، نظرم رو جلب میکنه.
سایت ازدواج موقت طوبی همسریابی و تردید پرده سفید رنگ رو کنار میزنم و میرم داخل. انگار سایت ازدواج موقت طوبی همسریابی به من نیست. وسایل روی میزکنار تخت رو کمی جا به جا میکنم تا سایت ازدواج موقت طوبی همسریابی به من جلب شه. سایت ازدواج موقت طوبی همسریابی نگاهش رو از سرامیک کرمی سایت ازدواج موقت طوبی میگیره و به چشمام خیره میشه. از سردی نگاهش میلرزم.