
سرم داشت منفجر میشد، اون لحظه حرفاش واسم مهم نبود، سایت همسریابی آنلاین آغاز نو باید میرفت داد زدم: ِد برو دیگه بازم پوزخند زد: مهیار خیلی خب حرص نخور، فقط خواستم بهت یادآوری کنم که کنار نکشیدم، میدونی، ساخت ِن بدون سایت همسریابی اینترنتی آغاز نو کردن اصلا سایت همسریابی آنلاین ویژه ازدواج موقت نمیده، سایت همسریابی آنلاین جدید به من، فعلا راحت باش صداش عین مته توی سرم فرو میرفت اما الان سایت همسریابی آنلاین آغاز نو باید یه کاری میکردم که بره، اگه سايت همسريابي انلاين می دیدش خون به پا میشد... سمت در رفتم و بازش کردم، با همون پوزخند کنار لبش اومد و از در خارج شد... صدای ماشینشو که شنیدم، نفس راحت کشیدم اما چه نف ِس راحتی دستامو سایت همسریابی اینترنتی صورتم گذاشتم، نمیخواستم باور کنم که دستاش منو لمس کرده تک ت ِک حرفاش توی سرم ِاکو میشد، ساختن بدون خراب کردن اصلا سایت همسریابی آنلاین ویژه ازدواج موقت نمیده، سایت همسریابی آنلاین جدید به من حالم خوب نبود، چشمام بدون اینکه ببارن میسوختن صدای زنگ آیفونو شنیدم، لبمو گزیدم و سمتش رفتم... ازپنجره نگاهی به حیاط انداختم، با قدمای بلند داشت سم ِت درمیومد... دستامو چند بار سایت همسریابی اینترنتی صورتم کشیدم، نمیخواستم چیزی بفهمه، یعنی اگه میفهمید هر چیزی ممکن بود دستگیره ی درو چرخوندم... رو به روم ایستاد حالت صورتش به ترسم دامن زد، اخم کرده بود زورکی گفتم: دیرکردی سکوت کرد، دلشوره داشتم، سایت همسریابی آنلاین آغاز نو دلم میخواست بشنوم اخمش به این موضوع ربطی نداره که وقتی گفت: سايت همسريابي انلاين گیر یه مشکلی بودم تا حدودی خیالم راحت شد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: بشین واست قهوه بیارم سرشو تکون داد و سایت همسریابی آنلاین رایگان کاناپه نشست... سايت همسريابي انلاين قهوه نمیخوام چند دقیقه بشین یه چیزیو میخوام بهت بگم... نگران شدم، کنارش نشستم و منتظر بهش چشم دوختم...
سایت همسریابی آنلاین بعدش میریم بیرون
ادامه داد: سایت همسریابی آنلاین بعدش میریم بیرون حرفاش یه جوری بود که آدمو نگران میکرد... چند لحظه سکوت کرد و بعد با همون اخم گفت: سایت همسریابی آنلاین واسه شرکت یه مشکلی پیش اومده، مجبورم واسه چند روز برم پاریس با بهت نگاهش کردم، منتظر شنیدن هر چیزی بودم جز این یکی اشک توی چشمام حلقه زد، مگه میتونستم دوریشو تحمل کنم؟ با بغض گفتم: یعنی چی سایت همسریابی آنلاین، خب یکی دیگرو بفرست، چرا خودت میخوای بری ؟
اخمه از سایت همسریابی آنلاین رایگان پیشونیش کنار رفت
بالخره اخمه از سایت همسریابی آنلاین رایگان پیشونیش کنار رفت، نفس عمیقی کشید و گفت: سایت همسریابی آنلاین نمیشه خانومم، مجبورم برم هر چی سعی کردم نتونستم اشکامو مهار کنم و سایت همسریابی اینترنتی گونه هام جاری شدن... اشکامو که دید کلافه پوفی کشید و دستشو توی موهاش کشید... سايت همسريابي انلاين ِد گریه نکن دنیز، نمیدونی واسه خودم چقدر سخته همین چند روز که نمیتونم ببینمت، سخت ترش نکن واسم زانوهامو بغل گرفتم و گفتم: منم باهات میام با سر انگشتش اشکامو پاک کرد و لبخند زد..