
پدرش دستش را روی پایش گذاشت و استارت زد. پسرم نمی دونم چرا این تصمیم رو گرفتی، ولی امیدوارم پشیمون نشی. به می سپارمت، دلم می خواد فقط سر بلندی و موفقیتت رو ببینم. چمدانش را که تحویل گیت پرواز داد به سمت پدرش چرخید، چشمش روی در ورودی منتظر شهرام بود. شهرام دوان دوان به سمتش می آمد. با دیدنش لبخندی زد. داشتم از اومدنت نا امید می شدم.
آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدمل کوبید
شهرام تخت سینه ی آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدمل کوبید. عمراً بدون خداحافظی می ذاشتم هواپیمات بپره، چی فکر کردی تو بزمجه؟ دم رفتنی عین آدم باش خاطره خوب ازت تو ذهنم بمونه. ثانیه ای به هم خیره شدند...
شهرام آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم را بی هوا به سینه فشرد، دو مرد دست در گردن هم انداختند و محکم پشت هم کوبیدند. مواظب خودت باش آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدمل من این جا حواسم به همه چی هست. هوای رها رو داشته باش شهرام، به تو می سپارمش. روی جفت چشم هام برو خیالت راحت. شماره پروازش که شد از معتبرترین سایت همسریابی دو همدم دل کند با پدرش دست داد و پدرش را در آغوش کشید.
این شکلی نباشه برو پسرم در پناه آدرس جدید سایت دو همدم.
- امیدوارم دفعه بدی که می بینمت چشات این شکلی نباشه برو پسرم در پناه آدرس جدید سایت دو همدم.
- روی پله برقی های فرودگاه قطره اشکش روی صورتش چکید
- دستی دوباره برای شهرام و پدرش تکان داد
- بغضش را نگه داشت که بیشتر از آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم آبرویش نرود
با نشستن هواپیما چیزی درون قلبش پایین ریخت، اولین قدم این راه سخت را برداشته بود. از ته دل برای آرامش آنلی دعا کرد، برای سپری کردن روزهای بدون او از آدرس جدید سایت دو همدم صبر خواست با صدای مهماندار هواپیما که خبر از فرود هواپیما در فرودگاه آدرس جدید سایت دو همدم را می داد، کمربندش را بست و پشتی صندلی را صاف کرد. از پنجره چشم دوخت به شهر سرسبز مقابلش. از پله های هواپیما که پایین آمد لرزی یک دفعه به جانش افتاد لبه ی کتش را بهم نزدیک تر کرد و وارد سالن شد. خودش هم نمی دانست این لرز عجیب از سردی هواست یا تنهایی قلبش. بعد از چک کردن مجدد پاس و ویزا به سمت گیت چمدان ها رفت، منتظر چمدانش شد.
به محض اینکه چشمش به چمدان افتاد دسته اش را کشید و از سالن خارج شد، وارد سالن انتظار شد و بین جمعیتی که هر کس منتظر شخصی بود چشم چرخاند. چشمش که به محمد افتاد لبخندی زد و به سمتش پا تند کرد. محمد زودتر دست هایش را برای در آغوش کشیدن رفیق قدیم اش از هم باز کرد چطوری پسر؟ خوش اومدی. آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم همان طور که در آغوش محمد بود ضربه ای به تخت پشتش زد. دلم خیلی واست تنگ بود بی معرفت تو که نمیآیی ایران، دوباره دور هم جمع بشیم عین قدیم. محمد از آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدمل فاصله گرفت و دسته ی چمدان رادوین را کشید. بده من این ماسماسک رو تو خسته ای، آدرس جدید سایت دو همدم آوردی واسم یا دست خالی اومدی؟ ای بترکی بچه پرو، نه هیچی نیاوردم خودم سوغاتیم. تو خوردنی ای یا پوشیدنی ای؟ به کارم نمی آیی متاسفم. معتبرترین سایت همسریابی دو همدم نیاوردی همین سوار هواپیمات کنم دیپورتت کنم؟ آدرس جدید سایت همسر یابی دو همدم با صدای بلند خندید اوهو دیپورت! در این حد گردن کلفتی یعنی؟