عکسهای سایت همسریابی طوبی یه دختر تنهایی؟تو ک اینجا جایی رو نمیشناسی میدونستم از قصد اینارو میگ ک آدرس جدید سایت همسریابی طوبی بلند شه اروم دستمو از دستش کشیدم
عکس های سایت همسریابی طوبی تنها نمیشه
گفتم: اشکال ندار ه همین نزدیکی ام عکس های سایت همسریابی طوبی تنها نمیشه بری حاال کاش واقعا هم نگران من بود نکبت.
کیوانی با فداکاری بسیار گفت من همراتون میام یهو سبدا پرید وسط و جواب داد یعنی چی شما بری؟
ناسلامتی یجورایی شما میزبان ما هستین شما خواستین ک بیایم اینجا و دوره هم جمع شیم الان میخوای بری؟ بدبخت کیوانی کپ کرد دیگ ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی نزد سره همه چرخید سمت آدرس جدید سایت همسریابی طوبی ک از جاش بلند شد بدون اینکه ب من نگاه کنه گفت آدرس جدید سایت همسریابی طوبی 24 من میام.
بریم یکمی قدم زدیم البته در سکوت اون ک همش سرشتو گوشیش بود ادرس جدید سایت همسریابی طوبی یهویی وایسادو گفت آدرس جدید سایت همسریابی طوبی 24 کاره خوبی نکردی بامن در افتادی اخمی کردمو سنگین جواب دادم ن منظورتو میفهمم ن میخوام ک بفهمم گوشیش زنگ خورد جلو تر از اون ب راه افتادم یذره دور شده بودیم از بچه چند دقیقه گذشت ک صداش دوباره ب گوشم رسید. آدرس جدید سایت همسریابی طوبی 24 خوبه قیافت از روز اول بهتر شده و ایستادم بهم رسید با عصبانیت ب چشماش زل زدم ک گفت آدرس جدید سایت همسریابی طوبی چیه؟
مثلا میخوای منو بترسونی؟من شاید ولی تو از پسش برنمیای سرشو ب سرم نزدیک کرد ک عصبانیتم ب ترس تبدیل شد. سعی کردم ضعف نشون ندم ولی خب مثل اینک موفق نبودم پوزخندی زدو صاف ایستادداری چیکار میکنی؟آدرس جدید سایت همسریابی طوبی؟
تو هنوز ادرس جدید سایت همسریابی طوبی بچه ای ک بخوای منو بترسونی.
تو هنوز ادرس جدید سایت همسریابی طوبی بچه ای ک بخوای منو بترسونی.یبار دیگ هم بهت میگم سعی نکن زیاد سر ب سر من بذاری من ک اخرین مسافرتمه پس نمیذارم ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی رو دلم بمونه اصلا برام مهم نیستی وقتی هم ک مهم نباشی نمیتونی جز اون کسایی باشی ک من براشون وقتمو هدر بدم.درضمن بهتره یادت بیاد ک خودت خواستی همرام بیای من هیچ علاقه ای ب باتو بودن ندارم پوزخندی زدو ادرس جدید سایت همسریابی طوبی خونسردو بی تفاوت جواب داد نمیدونم چیه ؟
فکر کردی من از تو آدرس جدید سایت همسریابی طوبی 24 خوشم میاد؟ تو رو حتی واسه یه شبم لایق خودم آخ ک بد ثبت نام رایگان در سایت همسریابی طوبی زد. تا به خودم بیام ی سیلی نثار جسم مبارکشون شده بود.نگاهشو باعصبانیت بهم دوخت ولی چیزی نگفت نفساش نشون میداد
چقدر بی اعصابه رگ کردنش همچین متورم شده بود ک نگو دیگ موندنو جایز ندونستم سریع پیش بقیه رفتم ک اونم با چند دقیقه تاخیر بالاخره اومد...