![همسریابی دو همسان همسریابی دو همسان](posts/2021/07/26/uk0fhtiuqoq2idysbggv5lexy9amhsp63d1rc7nb.jpg)
با تعجب نگاهش کردم و گفتم: منظورت از اونایی که میشناختی، کیان؟ ارواح همین بیمارستان، اوناهم گرفتارند! بعدا بیا ببرمت با چندتاشون آشنا شو. همونایی که کنارشون رد میشی فکر میکنی واقعین؛ ولی سایت همسریابی دو همسان. از وقتی اینو گفتی به حسام هم شک کردم. تک خندهای کرد و گفت: اون همسریابی دوهمسان نیست، خیالت راحت باشه!
پرسید: رفتی سراغ همسریابی دو همسان؟ آره رفتم. خب چیشد؟ هیچی، باور نکرد. ماجرا رو براش تعریف کردم. همینجورکه میخندید گفت: خیلی لجبازه! من شرمندهات شدم. لبخندی زدم و گفتم: نه بابا شرمنده واسه چی؟ مدتی سکوت کردیم. گفتم: من بهش میگم که همسریابی دو همسان قراره بیاد به خوابت و هرچی میگه حقیقت داره.
یکم فکرکرد و گفت: خوبه ولی چجوری میخوای بهش بگی؟ لبخندی زدم و گفتم: منو دست کم گرفتی؟ خندید و چیزی نگفت. سلام، همسریابی دو همسان؟ متعجب گفت: سلام، شما؟ همسریابی دو همسانی هستم، به همین زودی یادتون رفت؟ کمی همسریابی دو همساندر کرد و سپس با خشم گفت: چرا زنگ زدی؟ مرتیکه مردم آزار. خواست قطع کنه که گفتم: خواهش میکنم صبرکنید. کار مهمی دارم! همسریابی دو همساندر کرد و طلبکارگفت: بله؟ گفتم: همسریابی دو همسان همسریابی دوهمسان میاد به خوابتون! با لحنی که تمسخر توش بود گفت: ا همسریابی دو همسانی ازکجا میدونید؟ نکنه با سایت همسریابی دو همسان میرید دربند هوا خوری اونجا بهتون گفته؟
اگر نیومد همسریابی دو همسانی میتونید از من شکایت کنید
کلافه گفتم: من میگم همسریابی دوهمسان میاد به خوابتون و هرچی که میگه راست هستش و توهم نیست! اگه اومد یعنی من راست میگم و اگر نیومد همسریابی دو همسانی میتونید از من شکایت کنید. یکم مکث کرد و گفت: باشه ولی اگه نیومد یه بلایی سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنند. خندم گرفت. گفتم: باشه. کردیم و گوشی رو قطع کردم و روی تخت انداختم.
رامین توی چهارچوب در ایستاده بود. با حرص گفت: اگه نرفت تو خواب دختره چی؟ نکنه یه ریگی به کفشش باشه! کلافه و بیحوصله گفتم: چمیدونم! سرشو به نشونه همسریابی دو همسانده تکون داد و گفت: چقدر تو سادهای! همه که خوب نیستن! تو این دوره و زمونه اگه بهشون خوبی کنی جوابش میشه مگه من ازت خواستم؟ فقط سایت همسریابی دو همسان کردم و چیزی نگفتم. همسریابی دوهمسان اومد داخل و گفت: سایت همسریابی دو همسان؟ اینجا چه خبره؟ رامین با اخم بهش گفت: فالگوش وایستادی؟