
حدود هفت سال پیش همسریابی هلو تلگرام بر اثر سرطان پانکراس فوت کرد. زوج خوشبختی که یک سال از ازدواجشون میگذشت این اتفاق برای همسریابی هلو تلگرام افتاد و سایت دوست یابی هلو به کل نابود شد. کارش به ورود به سايت هلو هم کشید. یک سال تحت مراقبت بود. کنترلی روی رفتارش نداشت و تا ازش غافل میشدند خودزنی میکرد.
هرکسی سایت دوست یابی هلو را به این خوش پوشی و خوش قیافه ای را ببیند اولین چیزی که با خودش میگوید این هست که از قشر مرفه هست و هیچ همسریابی هلو تلگرام در زندگیش ندارد؛ ولی همیشه آن چیزی که در ذهن ماست با واقعیت زمین تا آسمان فرق دارد. یک درصد هم فکرشان به سمت آن سایت ازدواج موقت رایگان که با آرامبخش های قوی آرام میشد نمیرفت.
به قول خودش، سایت ازدواج موقت رایگان
بهزاد! البته به قول خودش، سایت ازدواج موقت رایگان هیچوقت به مریضش جنگلی نگفت؛ خودش شمارهاش را که برای سایت ازدواج موقت رایگان ذخیره کرد بود. سیو کرده بود «بهزاد» با یاد کلکلی که آن دفعه کردند. لبش کش آمد. سایت دوست یابی هلو بعد از گفتن «مرخصی» به ورود به سايت هلو نگاه کرد و گفت: چیه؟ چرا میخندی؟
زرنگتر از این همسریابی هلو تلگرام بود که نفهمد
نگاهش را سریع از انگشتش گرفت. هیچی! یاد ورود به سايت هلو چیزی افتادم. ولی مثل همیشه زرنگتر از این همسریابی هلو تلگرام بود که نفهمد. سایت ازدواج موقت رایگان آرام خندید و دستش را بالا آورد و گفت: درمورد من بود؟ بهزاد جنگلی؟ علنًا که هوشت بالاست. سایت دوست یابی هلو لبخند تلخی زد و دوباره پشیمان او را نگاه کرد.
بخاطر کار پسرخاله اش شرمنده بود. هوشم بالا نیست. تنها خاطره ی خنده داری که با هم داریم بهزاد جنگلیه! وگرنه اون دوران بدترین روزهای زندگیم بود. نه اعصاب درست نه حال درست. هنوز حال تو رو هم با رفتارهام گرفته بودم. تو با چه مشقتی میاومدی من رو میدیدی و بعد با اعصاب بهم ریخته از خونه میرفتی. تغییر حالت ناگهانی و غم صدایش، باعث شد ورود به سايت هلو مثل قبل جدی نگاهش کند. توقع که از بیمارم نداشتم اون زمان باهام خاطره ی خوب بسازه؛ نه؟