خواهش میکنم. باهاش خوبی؟اینجا مشکلی نداری؟با شرایط کنار اومدی. باهم زیاد کاری نداریم من گفتم فعلا آمادگی ندارم باید خوی بشناسمت فعال نامزدیم.در مورد شرایطم مجبورم کنار بیام. چرا انقد لاغر شدی. بخاطر کوفتایه که اینا میخورن معدم اصن با غذاشون سازگار نیس.ولی باید عادت کنم انقد میخورم که عادت کنم. توچی کی پیشت بود. من چند رو آدرس جدید سایت بهترین همسریابی پیوند یه روز تنها و بقیه خونه بابا کیان.
میشه لباسو بپوشی بینم تنت میاد. ای به چشم. بی بلا. فکر کردم الان میره بالا و لباس و عوض میکنه اما همونجا جلو پیرهنشو باز کرد و زیرش یه زیر پیرهنی سفید جزب بود سرمو انداختم پایین من تحمل نداشتم. ادرس جديد سايت بهترين همسر ببین چه بهم مید چطوره.؟ سرمو بر داشتم و نگاهش کردم. واقعا سبز یشمی واسش فوق العاده بود واقعا عالی بود.به سمت آینه تو سالن رفت.و گفت ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر بیا این مارک پشت گردنشو در بیار همین میخوام تنم باشه.رفتم سمتش و وایسادم پشتش و بلند قد بود چشمم گره ای رو که مارکه بهش وصل بودو نمیدیدم. باشه. ..باشه. ..عزیزم. ..
آدرس جدید سایت بهترین همسریابی راستش قدم نمیرسه.
بزار فقط پاره نشه چون واقعا روش حساسم آدرس جدید سایت بهترین همسریابی راستش قدم نمیرسه. برگشت طرفمو رو زانواش نشست. و دست بردم بافت نخ مارک لباس که مدل بافت بودو باز کنم دقت میکردم که پاره بفرما نشه. دوست نداشتم به آخر نخ برسم چون این نزدیکی تموم میشد بالاخره باز شد اماهر لحظه امکان داشت از شدت دل تنگی دستامو دور گردنش حلقه کنم. اشک چشمام به آرومی و بی صدا صودتمو خیس کردن.گفتم آدرس جدید سایت بهترین همسر تموم شد. رو به آینه کردو گفت مرسی ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر من هروقت این مارک لباسو میگیرم همش فکر این باز کردن مارکا دیوونم میکنه واقعا حوصله میخواد. چند لحظه که خودشو بر اداز کرد منم چشمامو پاک کردم. برگشت سمتمو گفت مرسی خانمی. یکم دقیق شد تو صورتمو گفت. جوجه. یه اخم ظریف کرد. گریه واسه چی بوده؟ها نکنه ناراحتی از اینکه خیلی پول بالاشو دادی. نه نه این چه حرفیه؟اگه دوست نداشتم که نمیگرفتم. با حالت با نمکی گفت من به فدای دوست داشتنت جوجه. صدای بچه ها اومد که به جمع ما پیوستن.
عسل اومد کنار منو امیر و احسان و آدرس جدید سایت بهترین همسریابی کنار هم.
هرکدوم از گرسنگی اعتراض میکردن. جوجه قسر در رفتی ها بچه ها اومدن. عسل اومد کنار منو امیر و احسان و آدرس جدید سایت بهترین همسریابی کنار هم. و با هم مشغول حرف زدن بودن. وای مردیم از گشنگی بیا بریم آشپز خونه تا یه چیزی دستو پا کنیم. چیزی که ب درد کتر من بخوره نبود اینجا.کاغذ یاداشت از رو اپن برداشتم و یه لیست نوشتم و رفتم پیش پسرا رو به آدرس جدید سایت بهترین همسر گفتم آریا هیچی تو یخچال نیست.یخچالو که شین پر کرده بود. ماکه از اونا نمیخوریم. ینی میخوای غذا درست کنی. ایول.هرچند راه بازار ایرانی رو نمیدونم اما پیداش میکنم احسان و آدرس جدید سایت بهترین همسریابی رفتن واسه خرید.منم رفتم یه قهوه درست کنم واسه خودمو بچه ها...عسل و امیر رفتن کل خونه رو گشتن. دوست نداشتم سر از کارشون در بیادم. من که کلا سرم داشت گیج میرفت رفتم قهوه هارو اوردم ب بدبختی همیشه وقتی سوار هواپیمت میشدم بعدش اینطوری میشدم.
رو مبل دو نفره دراز کشیدم و پامو تو شکمم جم کردم و سرمو رو دسته مبل گذاشتم... ادرس جديد سايت بهترين همسر.... آجی... پاشو تو چته... به محض باز کردن چشم و نشستن سر جام دنیادور سرم چرخید.خواستم بیوفتم ک آدرس جدید سایت بهترین همسریابی توران 81 شونه هامو گرفت. احسان: آدرس جدید سایت بهترین همسر بیا ببین آنارو حالش خوب نیس. آدرس جدید سایت بهترین همسریابی کنار ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر نشست و تکیه آنارو بخودش دادو رو به آدرس جدید سایت بهترین همسریابی دوهمدم گفت برو یکم آب قند بیار.ادرس جديد سايت بهترين همسر عزیزم چرا سردی. ..خانمی چشاتو باز کن... خانمم ببین منو بقیه بچه ها هم اومدن کنار آریا.. آدرس جدید سایت بهترین همسر داد زد. آنا لعنتی با تو ام چیزی بگو... امیر این چش شده... عسل: خوابید ماهم فکریم خوابه چیزی بهش نگفتیم.فکر کردیم خسته است. آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی. ..ادرس جديد سايت بهترين همسر باتوام چته تو چرا یخی. آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر ایرانی.آریا خو. ..خوبم. .فقط یکم سرم گیج میره.